پدافند فرهنگی

کتاب انسان کامل صفحات 71 الی 73
داستان معروفی است که مکرر شنیده اید: در بصره عثمان بن حنیف در یک مجلس میهمانی شرکت کرده است. در آن مجلس میهمانی چه خبر بوده است؟ العیاذ باللَّه مشروب بوده؟ نه. قمار بوده؟ نه. فسق و فجوری بوده؟ نه. پس چه بوده؟

گناه عثمان بن حنیف این بوده که در یک مجلس صددرصد اشرافی شرکت کرده، یعنی از فقرا کسی در آن مجلس نبوده است. به علی علیه السلام خبر می رسد که نماینده و حاکم شما در مجلسی شرکت کرده است که در آن مجلس، اغنیا و پولدارها و اشراف وجود داشته اند ولی از فقرا کسی در آنجا نبوده است.

علی علیه السلام می فرماید: وَ ما ظَنَنْتُ ا نَّک تُجیبُ الی طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ عثمان بن حنیف! من باور نمی کردم که تو دعوت بر سفرهای را بپذیری که اغنیا را در آنجا دعوت کرده باشند ولی فقرا را دعوت نکرده باشند و آنها پشت در مانده باشند.

بعد علی علیه السلام شروع به گفتن دردهای خودش میکند تا میرسد به آنجا که راجع به خودش میگوید: وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ الطَّریقَ الی مُصَفّی هذَا الْعَسَلِ وَ لُبابِ هذَا الْقَمْحِ وَ نَسائِجِ هذَا الْقَزِّ.

علی علیه السلام خلیفه است. می گوید اگر من بخواهم، امکانات برایم فراهم است؛ بهترین خوردنیها و نوشیدنیها و بهترین پوشیدنی ها و هرچه که بخواهم برای من فراهم است.

وَ لکنْ هَیهاتَ انْ یغْلِبَنی هَوای وَ یقودَنی جَشَعی الی تَخَیرِ الْاطْعِمَةِ هیهات که من چنین کنم، محال است که من مهار خود را به دست حرص و هوای نفسم بدهم.

چرا؟ مگر خدا این نعمتها را حرام کرده است؟ علی علیه السلام توضیح می دهد تا کسی خیال نکند لباس خوب پوشیدن حرام است، عسل مصفّا خوردن حرام است. نه، مسئله دیگری است. اینها حرام نیست، حلال است. می فرماید: وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ اوِ الْیمامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ اگر من اینجا شکم خود را سیر کنم، شاید در عراق و کوفه و یمامه و سواحل خلیج فارس و در حجاز کسانی باشند که امید به این یک قرص نان را هم نداشته باشند. اوْ ابیتَ مِبْطاناً وَ حَوْلی بُطونٌ غَرْثی وَ اکبادٌ حَرّی آیا من شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهایی گرسنه و جگرهایی تشنه باشد؟ آیا من آن گونه باشم که شاعر میگوید:

وَ حَسْبُک داءً انْ تَبیتَ بِبِطْنَةٍ

وَ حَوْلَک اکبادٌ تَحِنُّ الَی الْقِدِّ
یعنی این درد (داء) تو را بس که شکم سیر بخوابی و در اطرافت شکمهایی گرسنه وجود داشته باشد. به این می گویند درد خلق خدا. این را می گویند معیار انسانیت، و به تعبیر صحیح تر مادرِ دوم ارزش ها.

سپس میفرماید: أَ اقْنَعُ مِنْ نَفْسی بِانْ یقالَ امیرُالْمُؤْمِنینَ وَ لا اشارِکهُمْ فی مَکارِهِ الدَّهْرِ؟ آیا من به لقب و اسم قناعت کنم؟ آیا به لقبی که به من می دهند و «یا امیرَالمؤمنین» می گویند و مرا امیر مؤمنان و خلیفه می خوانند و به اینکه مرا به عنوان رئیس یک مملکت اسلامی که بیشترین معموره عالم را گرفته است خطاب می کنند، قناعت کنم و بر خود نام امیرالمؤمنین بگذارم و با مؤمنان در سختی های روزگار شرکت نداشته باشم؟

ببینید همه سخن از همدردی و درد دیگران را احساس کردن است.


درباره وبلاگ
به وبلاگ پدافند فرهنگی خوش آمدید.این وبلاگ سعی دارد مطالبی جامع در موضوعات مختلف برای شما عزیزان فراهم نماید.امید است مورد قبولتان واقع شود. با نظرات خود ما را راهنمایی فرمایید.
موضوعات